بُغضَت را فرو بخور ...
تَنهآ چَشم شو ُ ببین چه کَردَند ...
سَلآم آخَرَش را پآیان
لآلایی های شَبانه بِدآن ...
آن لَکه هآی
خون اَز آسمآن پآک نمیشَوَند ...
فَقَد آسمان ِ شب ُ نور
مآهتآب پوششی برایَش میشوَد ...
جای آن تیر ِ سه شُعبه یآدگآر مانده ...
گوشوآره هارا هرچقَدر هَم که بِکِشی مآل ِ دُنیا
است ُ
دست به دست میشَوَد وَلی طَمآعی تو در هر
دست به دَست
بیشتَر میشَوَد .!
دآغی که بر دل نشست را پآک کن !
میتَوآنی ؟ ...
مَگَراو توآنست به عقب برگَرددُ فقط
ثانیه ای قبل از پرتاب
آن سه شُعبه دَستَش را بلرزآند ُ عَقلَش کار کند ؟!
مَگَر آن چشمه ِ آب تا اَبَد ماند ؟
مآل ِ
دنیآ است دیگر !
نَمآند !
مَگَر تو پادشآه ِ
ری شدی ؟
نشُدی .
تَنهآ چیزی که خرآب کرد ُ خراب کردی ُ خراب کَردَند ،
آن نُجوآی
لالآیی بود ... دیوآره شمآلی کوه آیگر ... :)...
ما را در سایت دیوآره شمآلی کوه آیگر ... :) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shidasharabio بازدید : 312 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 19:19